خوش سخنى . خوش گفتارى . خوش زبانى . خوشگویى
متانت درسخن و ادب در گفتار و زیبایى در کلام ، خصلت پاکدلان بى کینه است و خلق و خوى اولیاء دین .
ارزش انسان و جوهره وجودى اش را زبان و بیان روشن مى سازد :
یکى تحقیر مى کند ، یکى تشویق .
یکى عیبجویى مى کند ، دیگرى تحسین و تقدیر.
یکى ملامت مى کند ، دیگرى پر و بال مى دهد و امید مى آفریند.
کدام یک خوبتر است ؟
شما خودتان چگونه بیان و زبانى دارید ؟ تلخ یا شیرین ؟ گزنده یامرهم گذارنده ؟
آیا با دیگران همان گونه صحبت مى کنید که دوست دارید دیگران با شما آنچنان حرف بزنند و خطاب کنند ؟
پذیرایى از دیگران ، همیشه با غذا و میوه و شیرینى نیست .
گاهى پذیرایى ، با یک کلام خوب و سخن شایسته است . این اکرام ، بالاتر از تغذیه و اطعام است ، چرا که گفتار شایسته و زیبا ، غذاى روح است .
گفتن یک آفرین ، احسنت ، بارک الله مگر چقدر هزینه و خرج دارد ؟
» روایات
1 ـ وَعَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله مَنْ أَکْرَمَ أَخَاهُ الْمُؤْمِنَ بِکَلِمَةٍ یُلْطِفُهُ بِهَا وَفَرَّجَ عَنْهُ کُرْبَتَهُ لَمْ یَزَلْ فِی ظِلِّ اللَّهِ الْمَمْدُودِ عَلَیْهِ (مِنَ الرَّحْمَةِ) مَا کَانَ فِی ذَلِکَ
رسولخدا (ص) : هر کس برادر با ایمانش را با گفتن کلامى ملاطفت آمیز و غم زدا ، مورد تکریم قرار دهد ، تا وقتى او شادمان است ، گوینده آن سخن همواره در سایه رحمت گسترده الهى به سر مى برد.
وسائل الشیعة ج 16 ص 376
|
2 ـ وَفِی الْمَجَالِسِ وَالْأَخْبَارِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی ذَرٍّ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه وآله فِی وَصِیَّتِهِ لَهُ قَالَ یَا أَبَا ذَرٍّ الْکَلِمَةُ الطَّیِّبَةُ صَدَقَة
رسولخدا (ص) : در وصیت به اباذر مى فرمایند سخن نیکو صدقه است .
وسائل الشیعة ج 5 ص 233
|
3 ـ على (ع) : خَیْرُ الْکَلاَمِ مَا لاَ یُمَلِّ وَلاَ یُقَلِّ
بهترین سخن سخنى است که شنونده را خسته و افسرده نسازد و از شخصیت گوینده نکاهد .
غرر الحکم جلد 1 صفحه 388
|
4 ـ على (ع) : مَنْ عَذَبَ لِسَانُهُ کَثُرَ اِخْوَانُهُ
کسى که نرم زبان و شیرین سخن باشد برادران و دوستانش زیاد مى شوند.
غرر الحکم جلد 2 صفحه 615
|
5 ـ على (ع) : کُنْ حَسَنُ الْمَقَالِ جَمِیلُ اْلاَفْعَالِ فَاِنَّ مَقَالَ الرَّجُلِ بُرْهَانُ فَضْلِهِ وَفِعَالُهُ عُنْوَانُ عَقْلِهِ
خوش سخن و زیبا کردار باش زیرا گفتار شیرین انسان نمایانگر فضیلت و دانشمندى او است و رفتار زیبا و درست او دلیل عقل و خرد مندى اوست .
غرر الحکم جلد 2 صفحه 568
|
6 ـ سُنَّةُ الاَخْیارِ لِینُ الْکَلامِ وَإِفْشاءِ السَّلامِ
امیرمومنین علیه السلام فرمود : روش نیکان نرمى کلام و سلام کردن است .
غررالحکم ص 435
|
7 ـ عَوِّدْ لِسانَکَ لِینَ الْکَلامِ وَبَذْلَ السِّلامِ یَکْثُرْ مُحِبُّوکَ وَیَقِلَّ مُبْغِضُوکَ
امیرمومنین علیه السلام فرمود : زبانت را به نرمى کلام و سلام کردن عادت بده که سبب کثرت دوستانت و کم شدن دشمنانت مى شود.
غررالحکم ص 435
|
8 ـ أَجْمِلُوا فِی الْخِطابِ تَسْمَعُوا جَمِیلَ الْجَوابِ
امیرمومنین علیه السلام فرمود : زیبا خطاب کنید ، تا جواب زیبا بشنوید !
غررالحکم ص 436
|
» آیات
وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَقَ بَنى إِسرءِیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلا اللَّهَ وَبِالْوَلِدَیْنِ إِحْساناً وَذِى الْقُرْبى وَالْیَتَمَى وَالْمَسکینِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسناً وَأَقِیمُوا الصلَوةَ وَءَاتُوا الزَّکوةَ ثمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلا قَلِیلاً مِّنکمْ وَأَنتُم مُّعْرِضونَ
و (به یاد آورید) زمانى را که از بنى اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند یگانه را پرستش نکنید ، و نسبت به پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و بینوایان نیکى کنید ، و به مردم نیک بگوئید ، نماز را بر پا دارید و زکات بدهید سپس (با اینکه پیمان بسته بودید) همه شما جز عده کمى سرپیچى کردید (و از وفاى به پیمان خود) روى گردان شدید .
سوره بقره آیه 83
|
قَوْلٌ مَّعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَیرٌ مِّن صدَقَةٍ یَتْبَعُهَا أَذًى وَاللَّهُ غَنىٌّ حَلِیمٌ
گفتار پسندیده (در برابر نیازمندان) ، و عفو (و گذشت از خشونتهاى آنها) ، از بخششى که آزارى به دنبال آن باشد ، بهتر است ، و خداوند ، بى نیاز و بردبار است .
سوره بقره آیه 263
|
تفسیر : برخورد خوب بهتر از انفاق با منت است
این آیه در حقیقت تکمیلى است نسبت به آیه قبل ، در زمینه ترک منت و آزار به هنگام انفاق ، مى فرماید : گفتار پسندیده (در برابر ارباب حاجت) و عفو و گذشت (از خشونتهاى آنان) از بخششى که آزارى به دنبال آن باشد بهتر است قول معروف ومغفرة خیر من صدقة یتبعها اذى .
این را نیز بدانید که آنچه در راه خدا انفاق مى کنید در واقع براى نجات خویشتن ذخیره مى نمایید ، و خداوند (از آن) بى نیاز و (در برابر خشونت و ناسپاسى شما) بردبار است والله غنى حلیم .
» نکته ها :
1 ـ آیه فوق منطق اسلام را در مورد ارزشهاى اجتماعى اشخاص ، و حیثیت مردم روشن مى سازد و عمل آنهائى را که در حفظ این سرمایه هاى انسانى مى کوشند و ارباب حاجت را با گفتار نیکو و احیانا راهنمائیهاى لازم بهره مند کرده ، و هرگز اسرار آنها را فاش نمى سازند ، از بخشش افراد خود خواه و کوته نظرى که در برابر کمک مختصرى هزار گونه زخم زبان به افراد آبرومند مى زنند و شخصیت آنها را در هم مى شکنند ، برتر و بالاتر مى شمرد .
در حقیقت اینگونه اشخاص همانطور که اشاره کردیم بیش از اندازه که نفع مى رسانند ضرر مى زنند و اگر سرمایه اى مى دهند سرمایه هائى را نیز بر باد مى دهند .
از آنچه در بالا گفتیم روشن مى شود که قول معروف معنى وسیعى دارد و هر گونه سخن نیک ، دلدارى و دلجوئى و راهنمائى را شامل مى شود .
بعضى نیز گفته اند که منظور از آن امر به معروف است ولى این احتمال مناسب به نظر نمى رسد .
مغفرة به معنى عفو و گذشت در برابر خشونت ارباب حاجت است .
آنها که بر اثر هجوم گرفتاریها پیمانه صبرشان لبریز شده و گاهى بدون هیچگونه تمایل درونى سخنان خشونت آمیزى بر زبان جارى مى سازند .
این افراد در واقع از اجتماع ظالمى که حق آنها را نداده به این وسیله مى خواهند انتقام بگیرند و کمترین جبرانى که اجتماع و افراد متمکن در برابر محرومیت آنان مى توانند بکنند همین است که سخنان آنها را که جرقه هاى آتش درون آنان است با تحمل بشنوند و با ملایمت خاموش سازند .
بدیهى است که تحمل خشونت آنها و گذشت از برخوردهاى زننده آنان از عقده هایشان مى کاهد از این رو اهمیت این دستور اسلامى روشن تر مى گردد .
بعضى کلمه مغفرة را در اینجا به معنى ریشه اصلى آن که پوشانیدن و مستور ساختن است گرفته اند و این کلمه را اشاره به پرده پوشى بر اسرار حاجتمندان آبرومند دانسته اند .
ولى این تفسیر با آنچه در بالا گفتیم منافاتى ندارد ، زیرا اگر مغفرت به معنى وسیع تفسیر شود هم عفو و گذشت را در بر خواهد داشت هم پوشانیدن و مستور داشتن اسرار نیازمندان را .
در تفسیر مجمع البیان از پیغمبر گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله وسلّم) نقل شده که فرمود : اذا سئل السائل فلا تقطعوا علیه مسألته حتى یفرغ منها ثم ردوا علیه بوقار ولین اما بذل یسیر او رد جمیل فانه قد یاتیکم من لیس بانس ولا جان ینظرون کیف صنیعکم فیما خولکم الله تعالى .
در این حدیث پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلّم) گوشه اى از آداب انفاق را روشن ساخته مى فرماید : هنگامى که حاجتمندى از شما چیزى بخواهد گفتار او را قطع نکنید تا تمام مقصود خویش را شرح دهد ، سپس با وقار و ادب و ملایمت به او پاسخ بگویید ، یا چیزى که در قدرت دارید در اختیارش بگذارید و یا به طرز شایسته اى او را باز گردانید زیرا ممکن است سؤال کننده فرشته اى باشد که مامور آزمایش شما است تا ببیند در برابر نعمتهائى که خداوند به شما ارزانى داشته چگونه عمل مى کنید .
2 ـ جمله هاى کوتاهى که در آخر آیات معمولا ذکر شده است و صفاتى از صفات خداوند را بیان مى کند با مضمون همان آیات حتما ارتباط دارد و با توجه به این نکته منظور را از جمله و الله غنى حلیم : خدا بى نیاز و بردبار است گویا این است که : چون بشر طبعا طغیانگر است با رسیدن به مقام و ثروت خود را بى نیاز گمان مى کند و این حالت گاهى موجب پرخاشگرى و بد زبانى او نسبت به محرومان و مستمندان مى شود لذا مى فرماید : غنى بالذات خدا است در حقیقت او است که از همه چیز بى نیاز است و بى نیازى بشر در واقع سرابى بیش نیست و نباید موجب غرور و طغیانگرى و بى اعتنائى او نسبت به فقراء گردد ، به علاوه خداوند در برابر ناسپاسى مردم بردبار است افراد با ایمان نیز باید چنین باشند .
و نیز ممکن است جمله مزبور اشاره به این باشد که خداوند از انفاقهاى شما بى نیاز است و آنچه انجام مى دهید به سود خود شما است ، بنابر این منتى بر کسى ندارید به علاوه او در برابر خشونتهاى شما بردبار است و در عقوبت عجله نمى کند تا بیدار شوید و خود را اصلاح کنید .
وَقُل لِّعِبَادِى یَقُولُوا الَّتى هِىَ أَحْسنُ إِنَّ الشیْطانَ یَنزَغُ بَیْنهُمْ إِنَّ الشیْطانَ کانَ لِلانسانِ عَدُوًّا مُّبِیناً
به بندگانم بگو سخنى بگویند که بهترین باشد چرا که شیطان (بوسیله سخنان ناموزون) میان آنها فتنه و فساد مى کند ، همیشه شیطان دشمن آشکارى براى انسان بوده است .
سوره اسرا آیه 53
|
» تفسیر : برخورد منطقى با همه مخالفان
از آنجا که در آیات پیشین سخن از مبدء و معاد و دلائلى بر این دو مساله مهم اعتقادى در میان بود ، در آیات مورد بحث ، روش گفتگو و استدلال با مخالفان مخصوصا مشرکان را مى آموزد چرا که مکتب هر قدر عالى باشد و منطق قوى و نیرومند ولى اگر با روش صحیح بحث و مجادله توأم نگردد و به جاى لطف و محبت ، خشونت بر آن حاکم گردد ، بى اثر خواهد بود .
لذا در نخستین آیه مى گوید به بندگان من بگو سخنى را بگویند که بهترین باشد وقل لعبادى یقولوا التى هى احسن .
بهترین از نظر محتوى ، بهترین از نظر طرز بیان ، و بهترین از جهت توأم بودن با فضائل اخلاقى و روشهاى انسانى .
چرا که اگر قول احسن را ترک گویند و به خشونت در کلام و مخاصمه و لجاج برخیزند شیطان در میان آنها فساد و فتنه مى کند ان الشیطان ینزغ بینهم .
و فراموش نکنید شیطان در کمین نشسته و بیکار نیست زیرا شیطان از آغاز دشمن آشکارى براى انسان بوده است ان الشیطان کان للانسان عدوا مبینا در اینکه منظور از عباد در این آیه کیانند ؟ دو عقیده متفاوت در میان مفسران وجود دارد که هر یک با قرائنى تایید مى شود :
1 ـ منظور از عباد بندگان مشرکند ، گر چه آنها راه خطا را پیش گرفته اند اما خداوند براى تحریک عواطف انسانى آنها با تعبیر به عبادى (بندگانم) از آنها یاد کرده و آنانرا دعوت مى کند که به سراغ احسن یعنى کلمه توحید و نفى شرک بروند و مراقب وسوسه هاى شیطان باشند ، و به این ترتیب هدف از بیان این آیات بعد از ذکر دلائل توحید و معاد نفوذ در دل مشرکان است تا آنها که آمادگى دارند ، بیدار شوند و به راه آیند .
مکى بودن این سوره با توجه به اینکه در آن زمان حکم جهاد نازل نشده بود و تنها راه مبارزه ، مبارزه منطقى بود نیز این معنى را تایید مى کند .
2 ـ کلمه عبادى اشاره به مؤمنان است ، و روش بحث با دشمنان را به آنها مى آموزد چرا که گاهى مؤمنان تازه کار طبق روشى که از پیش داشتند با هر کس که در عقیده با آنها مخالف بود به خشونت مى پرداختند ، و آنها را صریحا اهل جهنم و عذاب و شقى و گمراه مى خواندند ، و خود را اهل نجات ، و این سبب مى شد که مخالفان یک حالت منفى در برابر دعوت پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلّم) به خود بگیرند .
از این گذشته تعبیرات توهین آمیز مخالفان نسبت به پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلّم ) که بعضى از آنها در آیات پیشین گذشت مانند مسحور ، مجنون ، کاهن ، شاعر ، گاهى سبب مى شد که مؤمنان عنان اختیار را از دست بدهند و به مقابله با آنها در یک مشاجره لفظى خشن برخیزند و هر چه مى خواهند بگویند .
قرآن مؤمنان را از این کار باز مى دارد و دعوت به نرمش و لطافت در بیان و انتخاب بهترین کلمات را مى کند تا از فساد شیطان بپرهیزند .
البته کلمه بینهم (در میان آنها) طبق این تفسیر مفهومش این است که شیطان ، سعى مى کند میان مؤمنان و مخالفانشان فساد کند و یا سعى مى کند در دلهاى مؤمنان به طرز مرموزى نفوذ کند و آنها را به فساد و افساد دعوت نماید (زیرا ینزغ از ماده نزغ به معنى ورود در کارى به نیت افساد است) .
ولى با توجه به مجموع قرائن ، تفسیر دوم با ظاهر آیه سازگارتر است چرا که در قرآن کلمه عبادى معمولا براى مؤمنان ذکر مى شود .
علاوه بر این در شان نزولى که بعضى از مفسران نقل کرده اند مى خوانیم مشرکان در مکه یاران پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلّم) را آزار مى کردند ، هنگامى که آنها در فشار قرار مى گرفتند به پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلّم) اصرار مى کردند که به ما اجازه جهاد بده (یا اجازه خشونت در سخن و مبارزه به مثل) پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلّم) مى فرمود هنوز چنین دستورهائى به من داده نشده است : در این هنگام آیات فوق نازل گشت (و به آنها دستور داد تنها به مبارزه منطقى ادامه دهند) .
وَاقْصِدْ فى مَشیِک وَاغْضض مِن صوْتِک إِنَّ أَنکَرَ الاَصواتِ لَصوْت الحَْمِیرِ
(پسرم !) در راه رفتن اعتدال را رعایت کن ، از صداى خود بکاه (و هرگز فریاد مزن) که زشت ترین صداها صداى خران است .
سوره لقمان آیه 19
|
آیه دو برنامه دیگر اخلاقى را که جنبه اثباتى دارد بیان کرده مى گوید : پسرم ! در راه رفتنت اعتدال را رعایت کن واقصد فى مشیک .
و در سخن گفتنت نیز رعایت اعتدال نما و از صداى خود بکاه و فریاد مزن واغضض من صوتک .
چرا که زشت ترین صداها صداى خران است ! ان انکر الاصوات لصوت الحمیر .
در واقع در این دو آیه از دو صفت ، نهى ، و به دو صفت ، امر شده : نهى از خود برتر بینى ، و خودپسندى ، که یکى سبب مى شود انسان نسبت به بندگان خدا تکبر کند ، و دیگرى سبب مى شود که انسان خود را در حد کمال پندارد ، و در نتیجه درهاى تکامل را بروى خود ببندد هر چند خود را با دیگرى مقایسه نکند .
گر چه این دو صفت غالبا توأمند ، و ریشه مشترک دارند ولى گاه از هم جدا مى شوند .
و امر به رعایت اعتدال در عمل و سخن ، زیرا تکیه روى اعتدال در راه رفتن یا آهنگ صدا در حقیقت به عنوان مثال است .
و براستى کسى که این صفات چهارگانه را دارد انسان موفق و خوشبخت و پیروزى است ، در میان مردم محبوب ، و در پیشگاه خدا عزیز است . قابل توجه اینکه ممکن است در محیط زندگى ما صداهائى ناراحت کننده تر از صداى خران باشد (مانند صداى کشیده شدن بعضى از قطعات فلزات به یکدیگر که انسان به هنگام شنیدنش احساس مى کند ، گوشت اندامش فرو مى ریزد !) ولى بدون شک این صداها جنبه عمومى و همگانى ندارد .
بعلاوه ناراحت کننده بودن با زشت تر بودن فرق دارد ، آنچه به راستى از صداهاى معمولى که انسان مى شنود از همه زشتتر است همان صداى الاغ مى باشد ، که نعره ها و فریادهاى مغروران و ابلهان به آن تشبیه شده است .
نه تنها زشتى از نظر بلندى صدا و طرز آن ، بلکه گاه به جهت بى دلیل بودن ، چرا که به گفته بعضى از مفسران صداى حیوانات دیگر غالبا به واسطه نیازى است ، اما این حیوان گاهى بى جهت و بدون هیچگونه نیاز و بى هیچ مقدمه فریاد را وقت و بى وقت سر مى دهد ! و شاید به همین دلیل است که در بعضى از روایات نقل شده که هر گاه صداى الاغ بلند مى شود شیطانى را دیده است .
بعضى گفته اند فریاد هر حیوانى تسبیح خدا است جز صداى الاغ ! به هر حال از همه این سخنها که بگذریم زشت بودن این صدا از میان صداها نیاز به بحث و گفتگو ندارد .
و اگر مى بینیم در بعضى از روایات که از امام صادق (علیه السلام) نقل شده این آیه به عطسه اى که با صوت بلند ادا مى شود ، و یا داد و فریاد به هنگام سخن گفتن تفسیر گردیده در حقیقت بیان مصداق روشنى از آن است .
» نکته ها :
» 1 ـ آداب راه رفتن
درست است که راه رفتن مساله ساده اى است ، اما همین مساله ساده مى تواند بیانگر حالات درونى و اخلاقى و احیانا نشانه شخصیت انسان بوده باشد ، چرا که قبلا هم گفته ایم روحیات و خلقیات انسان در لابلاى همه اعمال او منعکس مى شود و گاه یک عمل کوچک حاکى از یک روحیه ریشه دار است .
و از آنجا که اسلام تمام ابعاد زندگى را مورد توجه قرار داده در این زمینه نیز چیزى را فروگزار نکرده است .
در حدیثى از رسولخدا (صلى الله علیه وآله وسلّم) مى خوانیم : من مشى على الارض اختیالا لعنه الارض ، و من تحتها ، و من فوقها ! : کسى که از روى غرور و تکبر ، روى زمین راه رود زمین ، و کسانى که در زیر زمین خفته اند ، و آنها که روى زمین هستند ، همه او را لعنت مى کنند ! .
باز در حدیث دیگرى از پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلّم) مى خوانیم : نهى ان یختال الرجل فى مشیه وقال من لبس ثوبا فاختال فیه خسف الله به من شفیر جهنم و کان قرین قارون لانه اول من اختال ! پیامبر از راه رفتن مغرورانه و متکبرانه نهى کرد و فرمود : کسى که لباسى بپوشد و با آن کبر بورزد ، خداوند او را در کنار دوزخ به قعر زمین مى فرستد و همنشین قارون خواهد بود ، چرا که او نخستین کسى بود که غرور و کبر را بنیاد نهاد .
و نیز از امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم که فرمود : خداوند ایمان را بر جوارح و اعضاى انسان واجب کرده و در میان آنها تقسیم نموده است : از جمله بر پاهاى انسان واجب کرده است که به سوى معصیت و گناه نرود ، و در راه رضاى خدا گام بر دارد .
و لذا قرآن فرموده است : در زمین متکبرانه راه مرو ... و نیز فرموده : اعتدال را در راه رفتن رعایت کن .
در روایت دیگر این ماجرا از پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله وسلّم) نقل شده است که از کوچه اى عبور مى فرمود : دیوانه اى را مشاهده کرد که مردم اطراف او را گرفته اند و به او نگاه مى کنند فرمود : على ما اجتمع هؤلاء : اینها براى چه اجتماع کرده اند عرض کردند : على المجنون یصرع : در برابر دیوانه اى که دچار صرع و حمله هاى عصبى شده است .
پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلّم) نگاهى به آنها کرد و فرمود : ما هذا بمجنون الا اخبرکم بمجنون حق المجنون : این دیوانه نیست ، مى خواهید دیوانه واقعى را به شما معرفى کنم ؟! عرض کردند آرى اى رسولخدا .
فرمود : ان المجنون : المتبختر فى مشیه ، الناظر فى عطفیه ، المحرک جنبیه بمنکبیه فذالک المجنون و هذا المبتلى : دیوانه واقعى کسى است که متکبرانه گام بر مى دارد ، دائما به پهلوهاى خود نگاه مى کند ، پهلوهاى خود را به همراه شانه ها تکان مى دهد (و کبر و غرور از تمام وجود او مى بارد) . این دیوانه واقعى است اما آنکه دیدید بیمار است !
» 2 ـ آداب سخن گفتن
در اندرزهاى لقمان اشاره اى به آداب سخن گفتن شده بود ، و در اسلام باب وسیعى براى این مساله گشوده شده ، از جمله اینکه : تا سخن گفتن ضرورتى نداشته باشد سکوت از آن بهتر است .
چنانکه در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم : السکوت راحة للعقل : سکوت مایه آرامش فکر است .
و در حدیثى از امام على بن موسى الرضا (علیهما السلام) آمده است من علامات الفقه : العلم والحلم والصمت ، ان الصمت باب من ابواب الحکمه : از نشانه هاى فهم و عقل ، داشتن آگاهى و بردبارى و سکوت است ، سکوت درى از درهاى حکمت است .
ولى البته در روایات دیگر تاکید شده است ، در مواردى که سخن گفتن لازم است مؤمن باید هرگز سکوت نکند پیامبران به سخن گفتن دعوت شدند نه به سکوت ، وسیله رسیدن به بهشت و رهائى از دوزخ ، سخن گفتن به موقع است .
از شاخه هاى دیگر حسن خلق ، که رابطه ها را استوارتر و پیوندهارا صمیمى تر مى سازد ، گفتار دلپذیر و شادى بخش است . متانت درسخن و ادب در گفتار و زیبایى در کلام ، خصلت پاکدلان بى کینه است و خلق و خوى اولیاء دین .
ارزش انسان و جوهره وجودى اش را زبان و بیان روشن مى سازد :
یکى تحقیر مى کند ، یکى تشویق .
یکى عیبجویى مى کند ، دیگرى تحسین و تقدیر .
یکى ملامت مى کند ، دیگرى پر و بال مى دهد و امید مى آفریند .
کدام یک خوبتر است ؟
شما خودتان چگونه بیان و زبانى دارید ؟ تلخ یا شیرین ؟ گزنده یامرهم گذارنده ؟
آیا با دیگران همان گونه صحبت مى کنید که دوست دارید دیگران با شما آنچنان حرف بزنند و خطاب کنند ؟
پذیرایى از دیگران ، همیشه با غذا و میوه و شیرینى نیست .
گاهى پذیرایى ، با یک کلام خوب و سخن شایسته است . این اکرام ، بالاتر از تغذیه و اطعام است ، چرا که گفتار شایسته و زیبا ، غذاى روح است .
گفتن یک آفرین ، احسنت ، بارک الله مگر چقدر هزینه و خرج دارد ؟
کسانى هستند که جان مى دهند ، ولى حاضر نیستند یک کلام تشویق آمیز و محبت بار بر زبان جارى کنند. بشنویم از رسول خدا صلى الله علیه و آله که اسوه اخلاق حسنه و الگوى ادب در گفتار و رفتار است که فرموده است :
من اکرم اخاه المؤمن بکلمة یلطفه بها وفرج عنه کربته لم یزل فى ظل الله الممدود علیه الرحمة ما کان فى ذلک .
هر کس برادر با ایمانش را با گفتن کلامى ملاطفت آمیز و غم زدا ، مورد تکریم قرار دهد ، تا وقتى او شادمان است ، گوینده آن سخن همواره در سایه رحمت گسترده الهى به سر مى برد.
کلام تشویقى و آفرین و مرحبا گفتن بر عمل شایسته دیگرى نیز ، از این گونه صالحات است . باز هم از کلام امام صادق علیه السلام بشنویم :
من قال لاخیه المؤمن مرحبا کتب الله له مرحبا الى یوم القیامة .
هر کس به برادر مؤمن خود (مرحبا) بگوید ، خداى متعال تا روز قیامت براى او مرحبا و آفرین مى نویسد.
غیر از پاداش الهى ، تاثیرات اجتماعى (خوشگویى) در نرم ساختن دلها و جلب عاطفه ها و استوار ساختن رابطه ها مشهود است . آنکه خوش سخن باشد ، از دیگران نیز کلام نیکو مى شنود. (این جهان کوه است و فعل ما ندا) و البته که حرف و سخن ما هم در کوهستان زندگیها انعکاس دارد و خوبى آن به خود ما منعکس مى شود.
کسى که گفتار مؤدبانه داشته باشد ، دیگران نیز با او مؤدبانه سخن خواهند گفت . وگرنه ... (کلوخ انداز را پاداش ، سنگ است). از کلام مولاعلى علیه السلام است که :
اجملوا فى الخطاب تسمعوا جمیل الجواب
زیبا خطاب کنید ، تا جواب زیبا بشنوید !...
کیفیت برخورد ما با انسانهاى دیگر ، همان نتیجه را به ما برمى گرداند. ادب ، ادب مى آورد و توهین و فحش ، بدزبانى و اهانت متقابل را در پى دارد.
هرگاه در علل مشکلات ناگوارى که در محیط خانواده ها و اجتماع پیدا مى شود به کاوش پردازیم خواهیم دید که منشاء بیشتر آنها بد زبانى و زشت گوئى و سخنان دور از نزاکت است که بى مطالعه و فکر از شخص سر مى زند و در نتیجه نفرت طرف را بر مى انگیزاند و غالبا هم منجر به منازعاتى مى گردد که انسان از آنها بى نیاز است یعنى بسیار دیده شده و مى شود که از یک سخن کوچک زشت نزاع بزرگى به وجود آمده که تبدیل به یک معرکه خونین گشته است براى همین است که قران کریم مردم را از بد زبانى بکلى بیزار میکند و به گفتار نیک تحریص مى نماید و بد زبانى را به عرعر خر تشبیه نموده تا قباحت آن را کاملا مجسم و محسوس گرداند تا هر کس همینکه خواست صداى خود را به بد زبانى و بد گوئى بلند کند فورا آن صحنه خنده آور و مسخره آمیز و منفورى را که صداى ناهنجار الاغ آنرا ایجاد مى کند بخاطر آورده و از نعره زدن و عربده کشیدن خود دارى کرده و یادآور شود که الاغ نیست بلکه آدم است .
پس گفتار نیک و زیبا گوئى و دقت در طرز تکلم و آنگ صدا و انتخاب بهترین سخن و اداى آن با بهترین روش از مهمترین رموز موفقیت و راه رسیدن به یک اجتماع مترقى است و به همین جهت مربیان و مصلحین نیز به آن توجه خاص مبذول نموده و در این باره کتابهاى زیادى تالیف کرده و در آنها طرز گفتگو با مردم را که باید با لهجه اى نرم و مودبانه باشد نشان داده اند .
پس انتخاب کلمات زیبا با مراعات لهجه و زبان و صدا آسانترین و ارزانترین وسیله محبوبیت انسان در اجتماع و هم باعث پیشرفت وى در کار و حرفه خود میباشد و هم بهترین راه دوستیابى است که براى انسان دوستان زیادى که در نبرد زندگى کمکهاى موثرى به او کنند فراهم مى آورد .گفتار نیک با همه خوب و لازم است هم با دوستان هم با دشمنان اما با دوستان ضامن حفظ و پایدارى دوستى است اما با دشمنان باعث کاهش دشمنى و یا حد اقل مانع از تشدید و افزایش آن است .لذا قران مجید با یک تعبیر کلى و عام یعنى با کلمه (مردم) گه شامل مسلمان و غیر مسلمان و دوست و دشمن است به ما دستور خوش گفتارى مى دهد .
رسو لخدا (ص) فرمود : (در بهشت غرفه (قصر و بالا خانه) هائى هست که [ از درخشندگى ] بیرون آنها از درون و اندرون از بیرون دیده مى شود ، خدا آنها را براى کسانى آماده کرده است که مردم را اطعام کنند و خوش سخن باشند).
و فرمود : الکلمة الطّیّبة صدقة.
سخن نیکو صدقه است.
و روایت است که : (حیوانى از نزد عیسى علیه السّلام مى گذشت ، به او گفت :
برو به سلامت . شخصى عرض کرد : یا روح اللّه ، به حیوان چنین مى گوئى ؟! فرمود :
نمى خواهم زبانم به بدى عادت کند).
حکیمى گوید : (سخن نرم کینه هاى نهانى را مى شوید).